معنی امتناع ورزیدن
فارسی به انگلیسی
Balk
فرهنگ فارسی هوشیار
حل جدول
فارسی به عربی
عائق
لغت نامه دهخدا
امتناع. [اِ ت ِ] (ع مص، اِ مص) بازایستادن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء). واایستادن. (مقدمه ٔ لغت سیدشریف جرجانی). بازداشتگی. (ناظم الاطباء). سر باززدن. (فرهنگ فارسی معین). ممانعت. (ناظم الاطباء). خودداری. (فرهنگ فارسی معین). تعرض. عدم روایی. عدم قبول.عدم پذرفتاری. (ناظم الاطباء). استنکاف:
کنم قصد نه شهر علوی که همت
از این هفت سفلی نمود امتناعی.
خاقانی.
یکی را از دوستان گفتم امتناع سخن گفتنم به علت آن اختیار آمد که غالب اوقات نیک و بد در سخن اتفاق افتد. (گلستان سعدی). || انکار. (ناظم الاطباء). || قوی گشتن. (تاج المصادر بیهقی) (مقدمه ٔ لغت سید شریف جرجانی) (ناظم الاطباء). || در اصطلاح فلسفه، مقابل امکان و وجوب و عبارت از سلب امکان است. (ازفرهنگ علوم عقلی، تألیف دکتر سجادی).
فرهنگ عمید
انجام دادن، کردن، داشتن، و مانند ان (در ترکیب با کلمۀ دیگر): کینه ورزیدن، عشق ورزیدن،
[قدیمی] انجام دادن، بهکار بستن،
[قدیمی] کسب کردن، بهدست آوردن،
[قدیمی] پرداختن و مشغول شدن به کاری،
[قدیمی] بهکار گرفتن، بهکار بستن: سخنهای من چون شنودی بورز / مگر بازدانی زناارز ارز (فردوسی: ۶/۲۳۰)،
[قدیمی] کشت و زرع کردن،
[قدیمی] کوشش کردن، سعی کردن،
فرهنگ واژههای فارسی سره
خودداری، پرهیز
مترادف و متضاد زبان فارسی
ابا، اجتناب، استنکاف، تحاشی، تحرز، تماشی، خودداری، رد، سرباززدن، سرپیچی
فرهنگ فارسی آزاد
اِمْتِناع، بازداشتن، منع کردن، صعب الحصول بودن، سخت و مشکل بودن از نظر دسترسی و حصول، قوی گشتن، مجازاً: بلندی و رفعت، بلندی مقام.
ذِروِهء اِمْتِناع: بالاترین درجه رفعت، اوج ارتفاع (بکنایه و اصطلاح)،
واژه پیشنهادی
فرهنگ معین
(مص ل.) پرهیز کردن، سر باز زدن، (اِمص.) خودداری. [خوانش: (اِ تِ) [ع.]]
کلمات بیگانه به فارسی
خودداری - پرهیز
عربی به فارسی
خودداری , پرهیز , خودداری از دادن رای , ریاضت , پرهیز از استعمال مشروبات الکلی
معادل ابجد
839